♥♥♥کلبه عاشقان دلشکسته ♥♥♥
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, :: 23:20 :: نويسنده : mohammad reza

گوش کن با توام

بهشت همین جاست ...

زمانی که لبانت زیر لبانم مزه ی گناه می گیرد...


 




آی چه حالی داره با کسی که واسش میمیری اینجوری کنی

پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, :: 23:3 :: نويسنده : mohammad reza

یه آدمایی هستن نه میشه درکشون کرد نه میشه ردشون کرد
همینطوری تو زندگیتن…. زل میزنن به آرامشت… !


پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, :: 23:59 :: نويسنده : mohammad reza

برایت هزاران قاصدک خواهم فرستاد
شاید یکی دردهای ناگفته ام را به گوشت برساند

پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, :: 23:36 :: نويسنده : mohammad reza


شب بود.. زنگ زد... امشب کار دارم نمیتونم بیام عزیزم
بوس بوس.. بخواب

نتونستم طاقت بیارم... زنگ زدم شرکت, همکارش گفت امشب شیفته اون نبوده..اصلاً نیستش
گریه ام گرفت
صبح شد...
زنگ زدم روی همراهش
عصبی بود...که من زنگ زدم به همکارش
بهم گفت: آره.. دیشب با یه دختره بودم... بهتراز تو....بمیر از حسادت
بهترازتو..بهتراز تو...بینِ ما همه چی تمــــام..................
.......قطع کرد
اما نذاشت من حرف بزنم.. بگم..: عزیزم نگران شدم...همین

پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, :: 23:34 :: نويسنده : mohammad reza


برهنگي هميشه براي سكس نيست..........


همسر دوک کاونتری انگلیس زنی خیلی محبوب و محترم بود. وقتی ظلم شوهر و مالیات سنگینی که باعث بدبختی مردم شده بود،را مشاهده کرد . اصرار زیادی کرد به شوهرش که مالیات رو کم کنه ولی شوهرش
از این کار سرباز می زد. بالاخره شوهرش یه شرط گذاشت، گفت اگر برهنه دور تادور شهر بگردی من مالیات رو کم می کنم . گودیوا... قبول می کنه، خبرش در شهر می پیچد، گودیوا سوار یک اسب در حالی کههمه ی پوشش بدنش موهای ریخته شده روی سینه اش بود در شهر چرخید، ولی مردم شهر به احترامش اون روز، هیچکدوم از خانه بیرون نیامدند و تمام درها و پنجره ها رو هم بستند.در تاریخ انگلیس و کاونتری بانو گودیوا به عنوان یک زن نجیب و شریف جایگاه بالایی داره و مجسمه اش در کاونتری ساخته شده است

پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, :: 23:32 :: نويسنده : mohammad reza

خاطرات خیلی عجیب هستند ,گاهی اوقات می خندیم به روزهایی که گریه می کردیمو گاهی گریه می کنیم به یاد روزهایی که می خندیدیم...



پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, :: 23:25 :: نويسنده : mohammad reza

دوست داشتنت
گناه باشد،
يا اشتباه،
گناه مي كنم ، تــو را ؛
حتي اشتباه ...

دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, :: 23:20 :: نويسنده : mohammad reza

دخترک نابینایی که یک دوست پسر داشت
همیشه میگفت :
اگه من میتونستم ببینم ... اگه چشم داشتم ... هرگز تو رو ترک نمی کردم ...
و پسرک خوشحال بود ...
یه روز ، یه نفر پیدا شد و چشمهاشو به دخترک داد ...


... ...............و دخترک بینا شد ...
پسرک رو دید که او هم نابینا بود ...
کمی فکر کرد و گفت :
من نمیتونم با یک فرد نابینا دوست باشم ... پس خداحافظ ... من باید بروم ...
پسرک لبخند تلخی زد و آهسته گفت :
برو ... به سلامت ... اما ...
مواظب چشمان من باش!!







عجب روزگاری شده!!

دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, :: 20:7 :: نويسنده : mohammad reza

و عشق
قیچی شد !
وقتی تو سنگ شدی
و من کاغذی بی رنگ...!

دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, :: 20:5 :: نويسنده : mohammad reza

چرا صدایم کردی ؟
تو که می دانستی عشقت گذرا ست ...
تو که می دانستی دنیایم شیشه ای ست ...
چرا صدایم کردی ؟
چرا ...؟

دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, :: 20:3 :: نويسنده : mohammad reza

قدر چیزی را که داری بدان
قبل از اینکه زمان به تو یادآوری کند :
باید قدر چیزی را که داشتی می دانستی.....!

دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, :: 15:49 :: نويسنده : mohammad reza

لاک غلط گیر را برمی دارم و "تو" را از تمام خاطراتم پاک می کنم . . .

" تــــــــــــو "

غلط اضافیِ زندگیم بودی , شک نکن !! 

 

دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, :: 15:35 :: نويسنده : mohammad reza

زمان هیـج دردی را دوآ نکــرد..

این من بودم

که به مــرور زمـان عـادت کردم..


و بـا این هـمه،


چه اجبـار سخـتی اســت،خــنده ...

و بـاور کنیــد که مـن  خوشحـالــم!

 

 

دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, :: 15:34 :: نويسنده : mohammad reza

چه حس خوبیه بغض خفت کنه اما نتونی گریه کنی...

چه حس خوبیه درد بکشی اما آخ نگی...

چه حس خوبیه از دلتنگی جون بدی اما نتونی ببینیش..

چه حس خوبیه گوشه اتاق بشینی و تا صبح به عکسش

نگاه کنی تا شاید خوابشو ببینی...

چه حس خوبیه به خدا التماس کنی که بذاره یه امشب اون

تو خوابت بیاد و به این امید چشاتو رو هم بذاری...

چه حس خوبیه هر روز صبح که بیدار می شی عکسشو

ببوسی و بگی عزیزم مواظب خودت باش من نفسم به تو

بستس ...چه حس خوبیه روزی صد دفعه با عکسش حرف

بزنی در صورتی که اون صداتو نمی شنوه...

 

دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, :: 15:27 :: نويسنده : mohammad reza

روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم.. تنهائی را


دوست دارم چون نیست بی وفا . تنهائی را دوست دارم


چون تجربه اش کرده ام.. تنهائی رادوست دارم چون عشق


دروغین درآن نیست.



تنهائی را دوست دارم چون خدا هم تنهاست.. تنهائی


رادوست دارم چون در خلوت وتنهائیم در انتظار خواهم


گریست وهیچ کس اشکهایم را نمیبیند.. اما از روزی که


تو رادیدیم نوشتم.. ازتنهائی بیزارم چون تنهائی یاد

آور لحظات تلخ بی تو مردنم است

یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, :: 11:43 :: نويسنده : mohammad reza

هیـــــچ گاه"
به خاطـــــر "هیـــــچ کـــــس"
دســـــت از "ارزشــــهایت" نکـــــش...
چــــون ....
زمانــــی که اون فـــــــرد از تــــو دســـــت بکشــــد،
تــــو مــــی مانـــی و یـــک .....
 
"مـــن ِ " بــــــی ارزش

یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, :: 11:34 :: نويسنده : mohammad reza


یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, :: 11:29 :: نويسنده : mohammad reza

شادی سبدی از عشق است كه با آن می توان به روح دست پیدا كرد...
بدون شك یك قلب شاد، نتیجه ی قلبی است كه از عشق برافروخته است


یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, :: 11:27 :: نويسنده : mohammad reza

ببین تقدیر چگونه خودش را بخواب می زند تا عادت کنیم به فاصله ها ...

یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, :: 11:23 :: نويسنده : mohammad reza

وقتی کسی رو واقعاً دوست داشته باشی ؛
فاصله ، سن , قد، و وزن فقط و فقط یه عدد لعنتیه ... !

یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, :: 11:21 :: نويسنده : mohammad reza

تنهایی رسم لامروتی‌ ست
تخت‌ های یک‌نفره یعنی؛ تنهایی
تخت‌ های دونفره یعنی؛ دو بار تنهایی !

یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, :: 10:58 :: نويسنده : mohammad reza

مــَن خــوشـبـَخــتــَم!
وَ ایـــن یــَعنــے

خــُدایــے دارَم ڪـﮧ بــﮧ وَقــتـش دامَنــے مـے پــوشــَد قــَدر تــَمــامــ دلــتـَنـگــے ـهایــَم

وَ لــَحـظــﮧ اے دیــگـــَر

ســیـنـه اے دارَد اَمــن وَ مــَردانــِﮧ

یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 23:52 :: نويسنده : mohammad reza

تـنـهـا چـيـزي کـه در دنـيـا بـه تـوافـق نـيـازي نـدارد "دوست داشتـن" است...

 

یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 23:49 :: نويسنده : mohammad reza

همهٔ رابطه‌ها با جملهٔ "تو با بقیه فرق داری " شروع میشه
و به جمله " تو هم مثل بقیه ای" ختم میشه...!

یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 23:48 :: نويسنده : mohammad reza

بسیار انــدک هستـــند تعداد آدم هــــایـــی که مــــی تــــوانـــی بــا آنـــها خــودِ خودت بـــاشـــی ...